در حالي كه رضا شاه پهلوي، دوران اقتدار سياسي بلامنازع خود را طي مي‌كرد و در انديشه ادامه سلطنت خود به دست پسر ارشدش محمد‌رضا پهلوي بود، فكر ازدواج محمد‌رضا با يك خانواده اصل و نسب‌دار كه بتواند اساس نظام نوبنياد سلطنت پهلوي را استحكام بخشد، گوشه‌اي از افكار او را به خود مشغول كرده بود. محمد‌رضا در آن زمان بيش از علاقه‌مندي به امر تشكيل خانواده، به اقتضاي جواني خود به خوشگذراني علاقه داشت و روابط اجتماعي نامناسبي با زنان برقرار كرده بود كه رضا شاه را ناخرسند مي‌كرد. رضا شاه بر اين باور بود كه با ترتيب دادن ازدواجي شايسته براي وليعهد نوزده ساله خود و پايبند كردن او به خانواده، مي‌تواند اورا براي امور جدي‌تر از جمله مملكت‌داري پس از خود آماده كند. از اينرو گام نخست عبارت بود از اينكه بتواند همسر مناسبي براي او بيابد و چه بهتر اينكه همسر وليعهد از يك خانواده سلطنتي مناسب براي اين منظور برگزيده شود.
به گفته مورخان رضا شاه بدون اعتنا به علاقمندي فرزندانش، خود اقدام به انتخاب همسر مناسب براي يكايك فرزندان دختر و پسرش مي‌كرد. از سوي ديگر اكراه رضا شاه براي ازدواج پسرش با دختران اعيان و اشراف قاجار، سلسله‌اي كه به دست خود او منقرض شده بود، باعث شد تا او تمايل نداشته باشد نوعي اختلاط خوني با ‌آنان برقرار كند. به اين ترتيب اين شانس از دايرة دختران ايراني داراي اصل ونسب خانوادگي قاجار به خارج از مرزهاي ايران منتقل گرديد تا همسر آتي وليعهد ايران و ملكه آتي كشور از ميان يك خانواده سلطنتي غير ايراني برگزيده شود.علاوه بر اكراه شخصي رضا شاه از ازدواج پسرش با دختران قاجاري، قانون اساسي ايران نيز تصريح داشت كه وليعهد نمي‌تواند از خاندان قاجار باشد.1
با وجود علاقه رضا شاه براي وصلت پسرش با غير ايرانيان، دايرة انتخاب يك همسر غير ايراني اصيل، بسيار محدود بود. از طرفي در تركيه يك نظام غير سلطنتي به سر كار آمده بود و از طرف ديگر در عراق نيز نظام سلطنتي نوپا به وجود آمده بود كه همسر شايسته‌اي براي وليعهد در ميان آنان يافت نمي‌شد. اما در حالي كه در همسايگي شرقي ايران يعني افغانستان دختراني از خانواده سلطنتي براي اين منظور وجود داشت، رضا شاه به دليل آنكه افغانها را بي‌ تمدن مي‌انگاشت هرگز رغبتي از خود براي انتخاب همسر از ميان افغانها نشان نداد. عليرغم ميل وافر رضا شاه براي انتخاب همسري مناسب از خانواده‌هاي سلطنتي اروپايي براي پسرش، اين آرزو نيز عملاً به دليل مسيحي بودن خانواده‌هاي سلطنتي اروپايي ناممكن بود.
بدين ترتيب، سرنوشت به گونه‌اي رقم خورد كه شاهدختي از سرزمين فراعنه براي اين منظور مدنظر قرار گيرد: فوزيه، خواهر ملك فاروق.
ماجراي اين وصلت بدين گونه رقم خورد كه دو كشور ايران و مصر كه تا آن زمان از مناسبات سياسي بسيار عادي برخوردار بودند، به تازگي رايزني‌هايي را در زمينه پيوستن مصر به پيمان «سعد‌آباد»2 آغاز كرده بودند. پيش از اين، پيمان مذكور، ‌ميان كشورهاي ايران، تركيه، عراق و افغانستان منعقد شده بود.
انعفاد اين پيمان، به ارادة دولت انگليس بر مي‌گشت كه مترصد آن بود تا ضمن برطرف كردن اختلاف كشورهاي خاورميانه كه سرتاسر تحت نفوذ اين كشور بودند، نوعي پيمان نظامي را ميان آنان به وجود آورد كه در واقع هدف از آن ايجاد سد دفاعي در برابر گسترش شوروي در خاورميانه بود.
كابينة ‌مصر در سال 1939 درصدد تصميم‌گيري براي پيوستن به اين قرارداد، برآمد و به همين منظور گفتگوهايي بين دو كشور ايران و مصر آغاز شد. وزراي مصر براي تصميم‌گيري روي اين مسئله به دو دستة موافق و مخالف تقسيم شده بودند. ولي سرانجام از الحاق به پيمان سعد‌آباد منصرف شدند. 3
تقدير چنين بود كه گرچه مصر حاضر نشد به پيمان سعد‌آباد بپيوندد ولي رفت و آمدهاي مقامات دو كشور ايران و مصر بدانجا منجر شد كه جواد سينكي، 4 سفير مورد اعتماد رضا شاه در قاهره با فوزيه خواهر جوان و زيباروي ملك فاروق پادشاه مصر آشنا شود. وي با اطلاع از قصد شاه ايران براي يافتن همسري شايسته براي محمد‌رضا طي تلگرامي فوزيه را براي همسري محمد‌رضا به دربار ايران پيشنهاد مي‌كند و از اينجا به بعد برگ مهمي از تاريخ مناسبات ايران و مصر ورق خورد كه به وصلت ميان دو دربار ايران و مصر در 24 اسفند 1317 / 15 مارس 1939 منجر شد.
در واقع، هدف از انتخاب فوزيه براي وليعهد ايران به سياست انگليس بر مي‌گشت كه با هدف نزديك كردن كشورهاي خاورميانه براي تأسيس پيمان سعد‌آباد، درصدد بود دو كشور مهم خاورميانه يعني مصر و ايران را به هم نزديك كند.5
دو سال پس از اين ازدواج، در حالي كه شعله‌هاي جنگ جهاني دوم سراسر اروپا را فرا گرفته و ايران به اشغال نيروهاي متفقين درآمده بود محمد‌رضا به پادشاهي ايران برگزيده و فوزيه به مقام شهبانوي ايران6 نائل مي‌شود؛ كشوري كه در فقر مطلق و اشغال بيگانه قرار داشت و با زادگاه فوزيه يعني شهر قاهره كه در كمال زيبائي بود، تفاوت فاحش داشت. فوزيه مي‌بايست دوران سختي را تجربه مي‌كرد كه جز كانون گرم خانواده، هيچ عامل ديگري نمي‌توانست سعادت او را تأمين كند. اما در اين دوران، شاه جوان در حالي بر تخت سلطنت نشست كه كانون خانوادگي او دستخوش تلاطمهاي سهمگيني قرار گرفته بود كه آينده خوشي را براي فوزيه نويد نمي‌داد.
با آغاز جنگ جهاني دوم در 12 شهريور 1318 / 4 سپتامبر 1939 و نفوذگسترده آلمان هيتلري در ايران به دليل سياست‌هاي متمايل رضا شاه به هيتلر، نيروهاي متفقين (شوروي، انگليس و آمريكا) ايران را كه از آن به عنوان پل پيروزي نام مي‌بردند،‌ در تاريخ 3 شهريور 1320 / 25 سپتامبر 1341 به اشغال خود درآوردند. متفقين، ادامة سلطنت پهلوي را مشروط به كناره‌گيري رضا شاه از سلطنت و واگذاري آن به پسر جوانش نمودند. محمد‌رضا در 25 شهريور 1320/ 16 اوت 1941 در سن بيست و يك سالگي بر تخت سلطنت نشست و زمام كشور را در دوران سختي كه بر ايران مي‌گذشت بر عهده گرفت. در همين روز در حالي كه شاه جوان در حال اداي سوگند در مجلس بود، نيروهاي شوروي و انگليس كه از شمال و جنوب خاك ايران را اشغال نموده بوده بودند وارد تهران شدند. در 9 آذر 1322 / 1 دسامبر 1943 سران سه كشور انگليس، آمريكا و شوروي (چرچيل و روزولت7 و استالين) در تهران با يكديگر ديدار مي‌كردند در حالي كه هيچ وقعي به پادشاه جديد نگذاشتند. شاه جوان بخوبي آگاه بود كه هرگونه مخالفت با اراده متفقين، سقوط سلطنت پهلوي را به همراه خواهد داشت. از اين دوران به بعد، نفوذ آمريكا به عنوان ابرقدرت جديد جهان در ايران روز به روز شدت گرفت.
با به قدرت رسيدن محمد‌رضا شاه و همسو شدن سياستهاي ايران با دولتهاي اشغالگر، يكي از اولين اقدامات شاه جوان، اعلام جنگ به دولت آلمان بود كه پيش شرطي از سوي متفقين براي ايران به حساب مي‌آمد تا بتواند در ميان كشورهاي مؤسس سازمان ملل، در كنفرانس سانفرانسيسكو حضور يابد. به موازات اين اقدام ايران، مصر نيز كه تحت نفوذ انگليس قرار داشت، ناگزير شد به آلمان و ژاپن اعلام جنگ دهد و دو كشور توانستند در اجلاس تأسيس سازمان ملل در سانفرانسيسكو حضور يابند. 8 بدين ترتيب، مشاهده مي‌شود كه سياست خارجي ايران و مصر در اين مقطع تاريخي خود، شديداً تحت نفوذ انگليس و آمريكا و همسو با يكديگر قرار داشت.

علل ازدواج
رضاشاه دو دليل عمده براي اين انتخاب خود در سر داشت. نخست اينكه وي به دنبال راهي براي برقراري ايجاد وصلتهاي خانوادگي براي يكايك فرزندانش با خانواده‌هاي اصل و نسب‌دار بود تا بدين وسيله موجبات تقويت پايه‌هاي سلطنت نوپاي خود را فراهم آورد. 9 افزون بر دخالت رضا شاه در انتخاب همسر براي شمس و اشرف، او همين كار را در انتخاب همسر براي وليعهد خود والبته با حساسيت بسيار بيشتر به كار بست، تا آنجا كه خود محمد‌رضا اساساً در جريان مراحل برگزيدن همسر آينده و شريك زندگي خود قرار نگرفت و صرفاً پس از جلب موافقت خانوادة سلطنتي مصر و شخص فوزيه، از اين تصميم آگاه شد. به اين ترتيب فوزيه بيشتر از خود محمد‌رضا از برنامة ازدواج با او خبردار شده بود. تنها پس از موافقت دربار مصر بود كه روزي رضا شاه، عكس فوزيه را به او نشان داد و به وي خاطرنشان ساخت، اين همسر آينده توست. 10
در سوي ديگر اين ازدواج، خاندان سلطنتي مصر قرار داشت كه از هنگام تأسيس آن به دست محمد‌علي‌پاشا تا آن زمان، صدو پنجاه سال مي‌گذشت. محمد‌علي پاشا، بنيانگذار اين سلسله كه خود از تبار اروپايي و از نژاد مسلمانان آلباني بود، فردي جنگجو و در عين حال مستبد بود كه توانسته بود فرمانروايي مصر را كه در قلمرو امپراتوري عثماني قرار داشت، طي فرماني از سوي سلطان عثماني در تاريخ 5 ژوئن 1805 به دست آورد. 11 با اين اوصاف، فوزيه فرزند دوم ملك فؤاد اول و ملكه نازلي12 كه از زيبايي بهره كامل داشت و ويژگي‌هاي نژاد اروپايي با پوست سفيد و چشمان آبي در او بارز بود، براي منظور رضا شاه، مي‌توانست انتخاب مناسبي باشد. فوزيه دختر زيبايي بود كه رضا شاه گمان مي‌كرد اين ويژگي باعث خواهد شد پسرش راغب به اين ازدواج باشد. در آن زمان، فوزيه هفده سال و محمد‌رضا نوزده سال داشت. معروف است، محمد‌رضا به آيندة اين ازدواج خوشبين نبود و صرفاً به علت ناتواني در مخالفت با رأي پدرش به اين ازدواج تن داد. به منظور ديدار با فوزيه، سفري به قاهره براي محمد‌رضا ترتيب داده شد تا طي آن خواستگاري رسمي در 5 خرداد 1317/ 26 مه 1938 به عمل آيد. محمد‌رضا در اين سفر به منظور احترام به پدر فوزيه، بر سر قبر او در مسجد رفاعي حاضر شد و اداي احترام كرد. 13
در آغاز، ‌دربار مصر براي اتخاذ چنين تصميمي دو دل بود. نخست اينكه، خانوادة سلطنتي مصر با 150 سال سابقة حكمروايي از قدمت زيادي در خاورميانه برخوردار بود، در حالي كه خانوادة سلطنتي پهلوي از يك اصل و نسب معمولي به شمار مي‌رفت كه بيش از چهارده سال از عمر تأسيس آن نمي‌گذشت.
ملاحظه بعدي كه دولت مصر را در قبول اين ازدواج مردد مي‌كرد، اختلاف مذهبي طرفين ازدواج بود. در حالي كه اختلافات مذهبي شيعه و سني، گريبان دو جامعة سنتي ايران و مصر را گرفته بود و با دست استعمار اين اختلافات به تكفير كردن همديگر منجر شده بود، چگونه اين ازدواج مي‌توانست سربگيرد؟ اما با توجه به ارادة سياسي كه در سر گرفتن اين ازدواج وجود داشت،‌ سرانجام اين ايراد به دست «محمد مصطفي المراغي» شيخ‌الأزهر و مشاور مذهبي دربار، با صدور حكمي مبني بر عدم ممنوعيت ازدواج سني و شيعه برطرف شد.
اما صرف‌نظر از دو دلي دربار مصر با اين ازدواج، فاروق پادشاه جوان و بي‌تجربة مصر كه به دليل ناپختگي به دنبال كسب مشروعيت بيشتر بين‌المللي و منطقه‌اي مي‌گشت، انگيزة خاص خود را براي سرگرفتن اين وصلت داشت. نخست آنكه، وي چشم طمع داشت بتواند نفت ارزان از ايران وارد كند. دوم اينكه، وي در افكار خام خود، نيم‌نگاهي به اين آرزو داشت كه بتواند اردوگاهي از كشورهاي مسلمان به محوريت و مركزيت مصر به عنوان ام‌القري كشورهاي اسلامي به وجود آورد و خود، رهبر جهان اسلام باشد. به عبارت ديگر، همانطور كه رضا شاه از اين وصلت درصدد كسب وجاهت بيشتر براي دربار خود بود، فاروق نيز با نزديك شدن به كشور ايران و نزديك كردن دو مذهب شيعه و سني درصدد اعمال منويات خود براي كسب رهبريت جهان اسلام بود. غافل از اينكه جواني14 او، مانع از اين آرزو بود، افزون بر اينكه رفتارهاي بعضاً خارج از نزاكت كه از او در كاباره‌ها ديده و نقل مي‌شد، وجاهت او را به عنوان پادشاه يك كشور اسلامي زير سؤال برده بود، چه رسد به اينكه رهبر جهان اسلام باشد.
اما صرف نظر از اين توجيهات كه در دو سوي اين ازدواج مي‌توانست انگيزة اين وصلت باشد، اين نكته نمي‌تواند پنهان بماند كه نوعي ارادة سياسي خارجي وراي ارادة دولتين ايران و مصر در سرگرفتن اين وصلت وجود داشت. به قدرت رسيدن رضا شاه به كمك انگليس و نفوذ انگليس در مصر تا جايي كه سرسپردگي ملك فؤاد اول پدر فوزيه به لندن شهرة عام و خاص بود، در نزديك كردن اين دو دربار از طريق ايجاد اين وصلت مؤثر بود.
حفر كانال سوئز در قرن 19، عملاً مصر را بر سر يك گلوگاه استراتژيك جهان قرار داده و باعث شده بود انگليس و فرانسه قدرتهاي مطرح آن زمان، نفوذ خود را در دربار مصر افزايش دهند. طي هفتاد سال نفوذ انگليس در دربار مصر، خاندان سلطنتي اين كشور كاملاً رنگ و بوي انگليسي به خود گرفته بود، به گونه‌اي كه فؤاد اول متهم بود كه يكي از كارمندان رسمي و حقوق بگيران دستگاه جاسوسي انگليس است. صرف نظر از صحت و سقم اين شايعات، در اين واقعيت ترديدي نبود كه پادشاه مصر، فاقد هرگونه استقلال از خود بود كه بتواند بدون رأي و نظر دولت انگليس كمترين تصميمي را در امر كشورداري، اتخاذ و اعمال نمايد. به بيان ديگر، به دليل اهميت استراتژيك كانال سوئز براي امپراتوري بزرگ بريتانيا كه از شرق تا غرب عالم گسترده شده بود، دولت انگليس تمام سعي و تلاش خود را به عمل آورده بود كه اين شريان حياتي را در دست خود نگاه دارد. تا حدي كه نيروي دريايي بريتانيا، با استقرار در كانال سوئز موظف شده بود كه وظيفه حفظ تأمين امنيت آن را از هرگونه خطر احتمالي كه امنيت كانال را به خطر مي‌انداخت، فراهم سازد. با بالا گرفتن روند استقلال طلبي مصر، گو اينكه اين كشور توانست در سال 1922 استقلال خود را به دست آورد، ولي نيروهاي انگليسي در سوئز باقي ماندند.
از سوي ديگر، انگليس به خوبي مي‌دانست كه ايران پس از جنگ جهاني اول به يكي از مراكز مهم نفوذ آلمانها در جهان تبديل شده بود تا جايي كه سياست خارجي رضا شاه به گونه‌اي روشن به نفع آلمانها چرخش داشت.
در حالي كه ذوالفقار پاشا پدرفريده همسر فاروق مقام سفير كبيري مصر را در تهران در اين دوره بر عهده داشت،‌انگليس با هدف كاستن از نفوذ ‌آلمان در ايران چنين مي‌پنداشت كه با استفاده از لابي مصر در دربار ايران مي‌تواند نفوذ خود را در ايران افزايش د هد و از نفوذ ‌آلمانها بكاهد. پس از ازدواج و به دنبال افزايش ناخرسندي انگليس و روسيه از گرايش رضا شاه به آلمانها، سرانجام وي مجبور مي‌شود، از تخت سلطنت به نفع پسر ارشدش در حالي كه فوزيه ملكه و شهبانوي ايران شده بود، كناره‌گيري كند و سه سال باقيماندة عمر خود را تا زمان مرگ در 3 مرداد 1323 در تبعيد به سر برد. حسن روابط ايران و مصر در اين زمان باعث شد، پيكر رضا شاه به طور امانت در مصر و در مسجد رفاعي15 به خاك سپرده شود تا بعد از شش سال امكان انتقال آن به كشور فراهم شود.
سرانجام ازدواج
پس از سپري شدن يك سال و نيم از ازدواج محمد‌رضا و فوزيه، تولد تنها فرزند اين خانواده كه دختري به نام شهناز نام گرفت‌، بر خلاف معمول نه تنها موجبات مسرت و شادماني اطرافيان به ويژه پدربزرگش رضا شاه را كه در انتظار مولود پسر بود، 16 فراهم نياورد بلكه مقدمات جدايي والدينش را فراهم ساخت. سرنوشت اين كودك به گونه‌اي رقم خود كه با بالا گرفتن كدورتهاي خانوادگي دو دربار و احتمالاً زايل شدن اراده سياسي انگليس، موجبات متاركة محمد‌رضا و فوزيه با اصرار فوزيه بر اين خواسته، فراهم آمد. سردي روابط خانوادگي دربار ايران و مصر به درجه‌اي رسيده بود كه خبر تولد اين كودك در 5 آبان 1319 در كمال بي‌اعتنايي تنها در چند سطر كوتاه در مطبوعات مصر، به اطلاع عموم رسيد. بر خلاف اخبار ازدواج والدين اودر دو سال پيش كه با برپايي جشنهاي باشكوه در مصر و ايران انعكاس فراواني در مطبوعات داشت، تولد اين كودك به طور عمد مورد توجه مطبوعات مصري قرار نگرفت كه هر از چندگاهي پرده از ناملايمتهاي زندگي فوزيه در ايران بر مي‌داشتند.
در واقع، تولد اين كودك بهانه‌اي براي جدايي پادشاه ايران و همسر مصري‌اش شد چه اينكه به منظور بهانه تراشي براي ازدواجي كه از آغاز بر پاية مصالح سياسي صورت گرفته بود، در ايران چنين گفته شد كه فوزيه نتوانسته است براي آيندة ايران فرزند پسري كه ميراث‌دار تخت سلطنت باشد، ‌به دنيا ‌آورد. 17 تلاشهاي شاه براي راضي كردن فوزيه، در حالي كه وي به حالت قهر تهران را ترك كرده ودر قاهره اقامت گزيده بود، به هيچ وجه مؤثر واقع نشد. 18 فوزيه نيز در مدت قهر خود، رفتاري در پيش گرفت كه هر چه بيشتر شاه را عصباني كند. وي در اين دوران، در كاباره‌هاي اروپا به خوشگذراني مي‌پرداخت و يك بار نيز در حالي كه ايران وعربستان در قطع رابطة سياسي بودند، به اين كشور سفر كرد. اين رفتارها، توهينهايي به دربار ايران تلقي مي‌شد كه فوزيه در مقام شهبانوي كشوري كه به آن تعلق نداشت، در انجامش تعمد داشت.
از سوي ديگر، شاه از فاروق تقاضا كرده بود پيكر موميايي شدة پدرش را كه پس از مرگ در غربت به طور امانت به همراه مقداري جواهر‌آلات گران قيمت در مصر به وديعه سپرده شده بود، پس فرستد ولي دربار مصر با مشروط كردن آن به فرستادن سند طلاق فوزيه، بر اجابت خواستة فوزيه يعني متاركه، اصرار مي‌ورزيد. مجموع اين عوامل‌، دست به دست هم داد تا سرانجام در سال 1327 / 1948 خواست فوزيه اجابت شود و پس از نه سال زندگي مشترك، فصلي از روابط ايران و مصر كه با ازدواج فوزيه و محمد‌رضا شاه آغاز شده بود، با متاركة آن دو پايان يابد. 19
تقريباً جاي هيچ گونه ترديد نيست كه طلاق فوزيه از شاه به مانند ازدواج آن دو، بر اساس ارادة خارجي صورت گرفت. اگر نفوذ آلمان در دولت رضا شاه باعث شده بود كه انگليس ازدواج فوزيه و محمد‌رضا را برنامه‌ريزي كند، اراده انگليس براي تأسيس دولت اسرائيل، علت اين متاركه به شمار مي‌رود. انگليس و بانيان دولت يهودي اسرائيل كه موفق شدند در سال 1948 دولت اسرائيل را تأسيس كنند،‌به خوبي آگاهي بودند كه حضور فوزيه در دربار ايران باعث خواهد شد، دولت ايران به راحتي نتواند مواضع منعطفي به نفع دولت اسرائيل از جمله شناسايي آن داشته باشد. تصور اين موضوع، بسيار ساده است كه اگر فوزيه در مقام شهبانوي ايران باقي مانده بود شاه ايران نمي‌توانست تنها دو سال پس از تأسيس اسرائيل، اين كشور را در سال 1950 مورد شناسايي قرار دهد. بدين ترتيب بود كه افرادي به بدگويي از فوزيه نزد محمد‌رضا پرداختند تا پاكدامني فوزيه را لكه‌دار كنند. همچنان كه همين افراد فوزيه را از روابط نامشروع شاه با ديگر زنان آگاه ساختند تا در نتيجه، اين دو را به يكديگر دلسرد كننند و از آن مهم‌تر فوزيه را تهديد كردند كه اگر ايران را ترك نكند، جان خود را از دست خواهد داد. بدين ترتيب، در همان سالي كه اسرائيل تأسيس شد، طلاق فوزيه از شاه نيز صورت گرفت.
گفتني است فوزيه طي نخستين جنگ اعراب و اسرائيل، در مه 1948 ، به منظور ترغيب مردم براي جنگ با اسرائيل لباس رزمي به تن مي‌‌كرد و عكسهاي او در جرائد به چاپ مي‌رسد تا بدين وسيله هر چه بيشتر مردم براي رفتن به جبهه ترغيب شوند.